تعلیم و تربیت
یونس کرامتی - بخش هشتم و پایانی
9. رباطها: رباطها در دوره اسلامی یکی از مکانهای مهم آموزش بودهاند. این نقش چندان بود که ابن ساعی کتابی به نام «اخبار الربط و المدارس» نگاشت. در سلسله سندی جالب که در بند آغازین کتاب العلم زهیر بن حرب معروف به ابن شداد نسایی آمده است، ابوالحسن علی بن محمد ابن عبد الکریم جزری در رمضان 614 در رباط برادر خود در موصل، احادیث مندرج در این کتاب را که از استاد خود فرا گرفته بود، برای شاگرد یا شاگردانی روایت کرده است.
مصطفى جواد در نقدی بر کتاب تربیت اسلامی احمد شلبی، ضمن تأکید بر نقش مهم رباطها در تاریخ تعلیم و تربیت، بر آن است که «رباط همان است که در روزگار ابن جبیر به آنها خانقاه و بسیار کمتر خانگاهها میگفتند.» هر چند در موارد متعدد واژه رباط به جای خانقاه و به عنوان محل تجمع صوفیان به کار رفته باشد، اما هرگز نمیتوان این حکم را تعمیم داد. سید رکنالدین محمد حسینی یزدی در وقفنامهای بسیار مفصل «جامع الخیرات»، هنگام برشمردن موقوفات از مساجد، مدارس، خانقاهها و رباطها در کنار هم، اما به صورتی کاملاً مجزا یاد میکند. از همین وقفنامه به خوبی میتوان دریافت که خانقاهها و رباطها نیز در امور آموزشی جایگاهی ویژه داشتند. نعیمی دمشقی نیز در «الدارس فی تاریخ المدارس» از چند رباط و شمار بسیار بیشتری خانقاه در دو فصل مجزا (الخوانق و الرباطات) یاد کرده است.
10. خانقاه
گذشته از این، شلبی به «تالارهای ادبی» (الصالونات الادبیه) و «بیابان» (بادیه) نیز به عنوان مکانهای آموزش اشاره کرده است؛ اما تالارهای ادبی یا همان مکانهای مناظره و محاضره محلهای خاصی نبودهاند؛ چه، از شواهدی که خود او نیز یاد کرده، میتوان دریافت که این محفلها همواره در خانه دانشمندان، دولتمردان و در بارگاه پادشاهان، خلفا و امرا برگذار میشده است. در باره بیابان نیز باید گفت در شواهدی که وی یاد کرده است، غالباً این اعراب بادیه بودند که برای آموزاندن عربی فصیح به شهرها میرفتند.
گواهینامههای علمی
چنان که گفته شد، زهری برای سامان دادن به امر روایت شرایطی برای روایت حدیث تعیین کرد. در واقع همچنان که انتظار میرفت، در دوره اسلامی نخستین شهادتنامههای علمی موسوم به اجازه، در علم حدیث پدید آمدند. بعدها این واژه در رشتههای دیگر نیز به کار رفت. اما گواهینامههای حرفهای به ویژه در رشته پزشکی که با جان آدمیان سر و کار داشت، بیگمان سابقه بیشتری داشت. در دینکرد از آزمودن پزشکان، شرایط پزشک و چگونگی کیفر پزشکنمایان (آنان که بیجواز پزشکیکنند) سخن به میان آمده است. از فصل 7 وندیداد (بندهای 36ـ40) نیز میتوان دریافت که برای دست زدن به جراحی، احراز شرایطی ویژه (افزون بر شرایط حرفه پزشکی) لازم بوده است. پزشک باید پیش از «درمان مزداپرستان با کارد» نخست سه دیوپرست را جراحی میکرد. اگر هر سه درمان میشدند، آنگاه میتوانست «هرگونه که خواهد» (با کارد یا بدون کارد) به درمان مزداپرستان بپردازد؛ اما اگر پیش از احراز این شرط مزداپرستی را جراحی کند و بیمار بمیرد، پزشک باید کشته شود.
در دوره اسلامی نیز آثار متعددی در زمینه آزمودن پزشکان نوشته شد که از جمله آنها میتوان به محنه الاطباء ابن ماسویه و کیف ینبغی ان یمتحن الطبیب رهاوی اشاره کرد. زکریا طیفوری هنگام لشکرکشی افشین علیه بابک (220ق)، سرپزشک اردوگاه بود و به فرمان او، به شیوهای جالب مدعیان داروشناسی را آزمود و برای آنان که از آزمون سربلند بیرون آمدند، جواز کار صادر کرد.
منابع درآمد نهادهای آموزشی و علمی
بیگمان هدایا و حمایتهای فرمانروایان، وجوهات شرعی و بخششها و کمکها و صدقات گروههای دیگر همواره در تأمین مقطعی هزینههای آموزگاران، شاگردان و مراکز آموزشی و گاه بنیانگذاری این مؤسسات نقش قابل توجهی داشته است؛ اما تردیدی نیست که وقف مهمترین منبع تأمین این هزینهها بوده است. وقف ساختمان برای مدرسه و بخشهای جانبی آن (مانند خوابگاه استادان و دانشجویان، کتابخانه و احیاناً دار الشفا، داروخانه و جز آن)، و نیز وقف کتاب و وسایل مورد نیاز یک جایگاه آموزشی در دوره اسلامی رواج بسیار داشت. فقها به هنگام بحث در باره اموال وقفی غالباً چند مسئله را به این مبحث اختصاص دادهاند؛ از جمله آنکه اگر کتبی که بر مدرسهای وقف بوده است، یافت شود، در حالی که آن مدرسه مدتها پیش از میان رفته و اثرش ناپدید شده باشد؛ چه این وقف بر کتاب ثبت شده باشد و چه تنها مهر مدرسهای را برخود داشته باشد که وقفی بودن کتب آن مشهور بوده است، حکم مالکیت کتب چه خواهد بود و مسائلی دیگر از این قبیل. بیگمان «وقفنامه» ربع رشیدی یکی از مشهورترین وقفنامههایی است که به تفصیل در باره هزینههای آموزشی در آن سخن به میان آمده. اما با نگاهی مختصر به وقفنامهها میتوان دریافت که توجه به امر آموزش در مساجد، مدارس و گاه رباطها و خانقاهها، یکی از محورهای اصلی اغلب وقفنامهها بوده است.
وقفنامه «جامع الخیرات» سید رکنالدین محمد حسینی یزدی یکی از وقفنامههایی است که در آن با موشکافی بسیار، به همه جزئیات مربوط به هزینههای آموزشی و مسائل جنبی آن توجه شده است. در این وقفنامه، واقف ضمن وقف چندین مسجد، مدرسه، خانقاه و رباط در شهرهای مختلف (اصفهان، کاشان و یزد)، زمینهای کشاورزی و قناتها و منابع درآمد دیگری را نیز برای تأمین هزینههای مختلف آنها وقف کرده است. از نکات جالب مذکور در این وقفنامه آن است که مثلاً از وقف مدرسهای شامل بر سه بقعه: دارالحدیث، دارالکتب و دارالادویه، داخل شهر اصفهان، و از مدرسهای دیگر که آن را دارالشفا قرار داده است، داخل شهر یزد یاد میکند.
مدرسه دیگری نیز دارالسیاده نامیده شده است (غالباً در این گونه مدارس همه دستاندرکاران و شاگردان از سادات بودند). یکی از مدارس وقفی در بیرون شهر یزد، دو بقعه اضافی دارد: یکی دارالکتب و دیگری بیت الادویه. مقرری استادان، دانشجویان، امام جماعت مدرسه، کتابدار، داروخانهدار و فراش، دربان و آشپز مشخص شده است که از درآمد موقوفات دیگر پرداخت میشود. اما پرداخت این وجوه مشروط بر آن است که اینان همه وظایفی را که در وقفنامه به دقت ذکر شده است، به جای آورند. هزینههای جاری مربوط به تعمیرات این ساختمانها و از آن جالبتر هزینههای مربوط به جشنها و سوگواریهای مذهبی در این مدارس فراموش نشده است.
در «وقفنامه سه دیه کاشان» که در 703ق برای تأمین مصارف مختلف دارالسیاده این شهر تنظیم شده، تأکید شده است که برای بقعه این دارالسیاده معلمی از سادات برای تعلیم اطفال سادات انتخاب، و از محل عواید آن سه روستا سالانه 100 دینار رایج به وی و برای 20 کودک فقیر از سادات که در این مدرسه به تعلم قرآن و شرایع اسلام مشغولند، هر یک 30 دینار و در مجموع 600 دینار در سال پرداخت گردد. در وقفنامهای دیگر واقف ضمن وقف عوایدی بر مدرس و طلبه، شرط کرده است که «مدرس هر 6 ماه طلبه را امتحان کند و عزل و نصب طلبه متعلق به رأی شریف مدرس باشد.»
«کارنامـه اوقاف» تاجالـدین نسایـی کـه غالب آن هجونامه صاحب اوقافی است که نامش نیامده، به خوبی میتواند علت نابودی بسیاری از مراکز آموزشی دوره اسلامی را نشان دهد. وی در این اثر منظوم اشاره میکند که صاحب جدید اوقاف پس از به سامان رساندن کار اوقاف خواف و نیشابور، ساختمانهایی را که رو به ویرانی میرفتند، تعمیر کرد. مدارس بار دیگر رونق گرفت و مساجد رنگ و بویی گرفتند و اهل علم با خاطری آسـوده به تعلیم و تعلم پرداختند: «... در مدارس ائمه بنشستند/ در به تحصیل علم دربستند!» اما بعدها گزندهای بسیار به اوقاف رسید. از جمله بسیاری در حساب وقف و از جمله مدرسه تصرفات کرده و شاگردان دروغین برای آن ذکر کرده بودند. و سرانجام آورده است: «وقف را این چنین کسان خوردند/تا نگویی مدرسان خوردند// با چنین قوم هر که مدرسه کرد/ دیو در اندرونش وسوسه کرد/... چه کنی ملک وقف بر ظالم؟/ بر خدایست روزی عالم». سپس حکایتی دیگر نقل میکند که بر اساس آن فردی به نام خواجه مجدالدین میخواست برای آنکه یادگاری از وی در دین بماند، مدرسهای ساخت و بخشی از عواید خود را نیز برای مخارج آن در نظر گرفت؛ اما دخالتهای صاحب اوقاف موجب شد وی این مدرسه را به کاروانسرا تبدیل کند؛ زیرا تا هنگامی که چنین فردی صاحب اوقاف است، وقف کردن خلاف دین باشد!
عمومیت تعلیم
در دوره اسلامی بحث در باره امکان تحصیل برای اقشار مختلف جامعه محلی از اعراب نداشت. اصولاً سنت حسنه وقف برای پرداخت برخی هزینههای آموزشی، خود دلیلی واضح بود برای اثبات این نکته که بسیاری از محصلان از خانوادههایی بودند که نمیتوانستند هزینه تحصیل فرزندان خود را بپردازند. در عوض فراهم بودن (یا نبودن) امکان تحصیل برای دختران در دوره اسلامی از اهمیتی ویژه برخوردار است. از رساله ابن سحنون میتوان دریافت که دختران نیز چونان پسران به مکتبخانهها راه داشتند؛ زیرا در آن از جدا نشاندن دختران و پسران سخن به میان آمده است و یک بار دیگر نیز تأکید شده است که بر معلم مکروه است که دختران را آموزش دهد و آنان را با پسران بیامیزد؛ زیرا برای آنان فساد را در پی دارد. همو ضمن تأکید بر رعایت عدل میان کودکان، از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که اگر «مؤدبی» بر سه کودک از این امت گمارده شود و به آنان به یکسان آموزش ندهد، فقیر با غنی و غنی با فقیر، روز رستاخیز با خائنان محشور خواهد شد.
*دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (با حذف مآخذ)