فلسفه جهانی اُرُدیسم  The Philosophy of Orodism

فلسفه جهانی اُرُدیسم The Philosophy of Orodism

بازتاب فلسفه اردیسم در سطح جهان Reaction of the World to the ORODISM Philosophy
فلسفه جهانی اُرُدیسم  The Philosophy of Orodism

فلسفه جهانی اُرُدیسم The Philosophy of Orodism

بازتاب فلسفه اردیسم در سطح جهان Reaction of the World to the ORODISM Philosophy

لابی گری برای شریک شدن در قتل هموطنان؟!



این که یک سوم اتوبوس های در حال تردد در ایران اسکانیا هستند، ادعایی است که برای توجیه تلفات این اتوبوس مطرح می شود. آمار پلیس راهور حکایت از آن دارد که تنها 9.9 درصد اتوبوس ها اسکانیا هستند ولی همین 9.9 درصد ، در 9 ماه اخیر سال جاری ، بیش از 52 درصد از کشته های سوانح اتوبوسی را به خود اختصاص داده است.
 عصرایران - در حالی که پلیس راهور در اقدامی پیشگیرانه برای جلوگیری از زنده سوزی مردم در داخل اتوبوس های اسکانیا ، شماره گذاری آن را تا رفع ایرادها متوقف کرده است ، فشارهای سنگینی بر پلیس وارد می شود تا نسبت به جان مردم بی اعتنایی پیشه کند و بار دیگر اتوبوس ها اسکانیا را شماره گذاری نماید!
 
محور این فشارها چند موضوع است:
- اسکانیا همه استانداردهای لازم را دارد و لذا پلیس حق ندارد جلوی شماره گذاری اش را بگیرد.
 
- پای مافیا در میان است و چون می خواهند از خارج اتوبوس وارد کنند، در حال نابودی تولید داخل هستند.
 
- یک عده در آتش سوزی (نه آتش سوزی ها!) اسکانیا کشته شدند ولی بیش از این تعداد که در کارخانه تولید کننده کار می کنند ، در حال بیکار شدن هستند.
 
- بیش از یک سوم اتوبوس های در حال تردد در کشور ، اسکانیا هستند و نمی توان سیستم حمل و نقل عمومی را مختل کرد.
 
- صادرات اسکانیای تولید داخل به خارج متوقف شده و ارزآوری آن کاهش یافته است.
 
- با این کارها ، باعث می شوند تولید کننده اسکانیا از کشور برود.
 
در این باره نکات زیر قابل تأمل است:
 
 - این که کارخانه تولید اسکانیا در داخل ، گواهینامه های استاندارد ملی را دارد یا نه، هر چند بسیار مهم و حیاتی است ، اما صرف داشتن کاغذی به نام گواهی استاندارد ، برغم آن که لازم است اما به هیچ روی کافی نیست و خودرو باید در "عمل" هم استاندارد باشد.
اتوبوسی که مدام آتش می گیرد و در همین سال جاری ، دهها نفر را به کام شعله های آتش برده ، حتی اگر در بدو تولید ، گواهی استاندارد هم گرفته باشد، عملاً استاندارد نیست. مسافری که در میان شعله های آتش اتوبوس اسکانیا قرار گرفته ، نمی تواند به آتش بگوید این اتوبوس استاندارد است ، مرا نسوزان!

آتش سوزی اتوبوس اسکانیا در جاده اهواز - هفتگل با 12 کشته

 
 
از همه این ها گذشته، برخلاف آنچه ادعا می شود اتوبوس های اسکانیا ، همه استانداردهای تولید که بالغ بر 50 مورد است را ندارند؛ از جمله استاندارد "برخورد از روبرو" ، برخورد جانبی" هدایت پذیری" و ...! البته مقصر در این زمینه ، سازمان استاندارد است که برخی از موارد استاندارد را - به عللی که باید در جای دیگر مطرح کرد - بررسی و مطالبه نمی کند!
نکته مهم این جاست که اگر واقعاً این اتوبوس ها استاندارد هستند ، خود استاندارد زیر سؤال می رود که چگونه به اتوبوسی که چنین خطرساز است گواهی استاندارد داده است؟
 
- فرافکنی از شیوه های مهم برای فرار از پاسخگویی است: کدام مافیا می خواهد کدام اتوبوس خارجی را وارد کند؟ آیا هر جا کم بیاوریم فوراً پای مافیا و استکبار جهانی و ... را به میان بیاوریم مشکل حل می شود؟
اصلاً فرض کنیم که چنین مافیایی وجود دارد و همین الان هم اتوبوس های وارداتی اش پشت مرز منتظر ترخیص هستند. آیا این مسأله، سوختن و ناایمن بودن اسکانیای داخلی را توجیه می کند؟   
بالأخره اسکانیا می سوزد یا نمی سوزد؟ اگر نمی سوزد که هیچ! اما اگر می سوزد باید فکری با حالش کرد ، چه مافیا وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد!


آتش سوزی دو اتوبوس اسکانیا در جاده تهران - قم در 18 شهریور 92 با 44 کشته



 
- این که یک سوم اتوبوس های در حال تردد در ایران اسکانیا هستند، ادعایی است که برای توجیه تلفات این اتوبوس مطرح می شود. آمار پلیس راهور حکایت از آن دارد که تنها 9.9 درصد اتوبوس ها اسکانیا هستند ولی همین 9.9 درصد ، در 9 ماه اخیر سال جاری ، بیش از 52 درصد از کشته های سوانح اتوبوسی را به خود اختصاص داده است . یعنی کمتر از 10 درصد اتوبوس های ایران ، بیش از 50 درصد از کشته ها را سبب شده اند که این آمار وحشتناک ، جای هیچ اما و اگر و فرافکنی و توجیهی باقی نمی گذارد.
 
این سوال هم مطرح است که چرا اسکانیاهای تولید خود سوئد آتش نمی گیرند ولی اسکانیاهای ایرانی می سوزند؟ مشابه این سوال ، قبلاً هم درباره پژوی تولید داخل مطرح بود که چرا این می سوزد و همتایان فرانسوی اش نمی سوزند که در نهایت، ایران خودرو پژوهای دارای اشکال را فراخوان کرد تا رفع عیب کند.
 
- این که صادرات آن متوقف شده یا کاهش یافته یا ممکن است مالکش از ایران برود و نظایر این ها ، امور ثانویه هستند. هر تولید کننده ای تا زمانی که تولیداتش استاندارد واقعی باشد و جان و مال مردم را به خطر نیندازد، محترم است ولی این بدان معنا نیست که هر چه خواست و با هر کیفیتی خواست تولید کند و کسی هم نگوید بالای چشمت ابروست.
 
- اگر کارگری به خاطر توقف خط تولید بیکار شود ، مسوولش پلیس نیست که به خاطر حفظ جان مردم شماره گذاری را متوقف کرده بلکه کسانی که باید کیفیت را کنترل کنند باید پاسخگوی وضعیت باشند. ضمن این که نمی توان به بهانه اشتغال یک عده ، جان عده ای دیگر را به خطر انداخت ؛ عقل هم همین را می گوید.
 
- تلاش برای منحصر کردن حوادث اسکانیا به یک مورد (حادثه اتوبان قم) ، نادیده گرفتن واقعیت است چه آن که حوادث متعددی در باب آتش سوزی رخ داده است به نحوی که رئیس پلیس راه کشور در ششم دی ماه امسال از آتش‌ گرفتن 3 اتوبوس اسکانیا تنها در 15 روز منتهی به آن خبر داد و این ، سوای موارد متعدد قبل و بعد از این بازه زمانی است.
 
لذا بهتر است به جای این همه توجیه و فرافکنی و ...، مشکل حل شود زیرا کسی دوست ندارد تولید داخل کشورش معیوب باشد یا متوقف شود. در این میان ، لابی گری و لاپوشانی برای شماره گذاری اتوبوس هایی که هر لحظه ممکن است افراد جدیدی را به کشتن بدهند ، چیزی جز شریک شدن در قتل انسان ها نیست.
 

گزارش تکان دهنده از فروش کودکان


منبع: اعتماد
مشتری دارد، او را تا دو و نیم میلیون تومان می‌خرند. برای چه تحویل شما بدهم؟» راحله سیزده سالش است، مادر مواد فروشش در زندان است و برادرش سرپرستی او را به عهده دارد. راحله شناسنامه ندارد. برادرش نمی‌خواهد او را تحویل موسسه خیریه دهد. «دو میلیون بده بچه را ببر هر جا که خواستی.»

این گزارش نیست، روایت نبض کند کودکانی است که هر روز آنها را سر چهارراه‌ها یا مترو می‌بینیم. نه می‌توانند بخوانند نه می‌توانند بنویسند، تنها چیزی که از همان ابتدا آموزش دیده‌اند کار کردن است. آنها از صبح کار می‌کنند تا شب پدر و مادرهای جعلی یا پدر و مادرهای خودشان با خیال راحت مواد بکشند. کارگرانی که اگر خوب کار کنند، خریداران فراوانی دارند. قیمت این کودکان برده را می‌پرسم: «از صد هزار تا پنج میلیون.»

بردگی به جای عاشقی


اینجا دروازه غار است، ناف تهران. سوار مترو که شوی، کمتر از یک ساعت به ایستگاه شوش می‌رسی و چند قدم پیاده که بیایی جایی سر در می‌آوری که انسانیت دود شده و به هوا رفته است. صبح‌ها خلوت و شب‌ها از زمین بچه می‌جوشد. نه عاشق می‌شوند، نه کودکی می‌کنند. وقتی به سن دوازده سیزده سالگی می‌رسند باید ازدواج کنند و بچه‌دار شوند. این چرخه زندگی کودکان برده است. راه دیگری مقابل پای آنها نیست، فکر می‌کنند حتما این صحیح‌ترین راه است. آنها را غربتی صدا می‌زنند.

از لب خط تا دروازه غار، خانه‌هایی را می‌بینی با حیاط‌هایی بزرگ و هشتی و اندرونی و بیرونی. در تمام این اتاق‌ها خانواده‌هایی زندگی می‌کنند با چند بچه. هر بچه سرمایه‌ای برای خانواده. برای این والدین، فرزند بیشتر، زندگی بهتر است، مواد بیشتر است و نشئگی عمیق‌تر.

بیمارستانی شبیه به وال‌استریت


دختربچه ۱۴ ساله افغان سال پیش بچه‌دار شده بود. او حتی توان بلند کردن بچه را هم نداشت اما حالا بچه او پیش خودش نیست. نوزادش را سه میلیون تومان فروخته است. در این محله گروه دیگری نیز هستند کم‌تعدادتر از غربتی‌ها. به آنها فیوجی می‌گویند. اکثر مددکاران موسسات خیریه که با این خانواده‌ها سر و کار دارند، خرید و فروش بچه یا بچه‌دار شدن برای درآمدزایی را ناشی از فقر فرهنگی در بین این گروه‌ها می‌دانند. اینجا با بچه تجارت می‌کنند، مواد می‌کشند، زندگی می‌کنند و دست آخر هم سرنوشت تلخ‌تری در انتظارشان است. اینجا هر اتفاقی می‌افتد.

مردی به نام خسرو وجود دارد. به بچه‌ها پول می‌دهد و بعد آنها را به هزار شکل دیگر به بردگی می‌گیرد. کودکان موظف هستند که آخر شب با مقدار مشخصی پول به خانه برگردند. اگر پول کم آورده باشند، باید تن به کارهای دیگری دهند. ازدواج این بچه‌ها هیچ جایی ثبت نمی‌شود. نامشان جایی ثبت نمی‌شود. گویا روح هستند. برده‌هایی که فقط برای کار زاییده شده‌اند.

بیمارستان ... در خیابان مولوی تهران است. بازاری برای خرید و فروش بچه؛ درست مانند وال استریت. یکی از دانشجویان پزشکی که آنجا کار می‌کند، می‌گوید: «خانم‌هایی به این بیمارستان می‌آمدند و بچه‌دار می‌شدند و می‌رفتند، حتی برای شیردهی کودک خود صبر نمی کردند. خیلی عجیب به نظر می رسید. اما همین خانم دو هفته بعد می‌آمد و برگه‌ای را که دست مردی بود امضا و پول ناچیزی دریافت می‌کرد، سپس بچه را به او تحویل می‌داد. به همین سادگی. اینجا زنان معتاد هم می‌آیند برای زایمان، اما خرج دو سه شب مصرفشان را می‌گیرند و کودک خود را می‌فروشند.»

بیایید برگردیم به دروازه غار. کوچه‌های باریک با جوی‌هایی که خشک شده است. بوی زباله می‌آید. دیوار سفید بزرگی دور جایی شبیه به میدان را گرفته است. از سوختگی‌های کنارش می‌توان فهمید که اینجا خوابگاه کارتن‌خواب‌هاست. یکی از آنها در میان زباله‌ها به ظرف برنجی می‌رسد و آهسته آهسته شروع به خوردن آن می‌کند.

فروش کودک به هر قیمتی


غربتی‌ها گروهی هستند که اصل خرید و فروش بچه‌ها متعلق به این گروه است. گروه‌های دیگر سعی می‌کنند که بیشتر بچه‌دار شوند تا پول بیشتری به چنگ بیاورند. مادری فرزند خود را یک و نیم میلیون تومان فروخته است. هنگامی که باردار بوده، بیمارستان نرفته زیرا قرار این بوده است که به محض اینکه بچه‌دار شد، باید او را به خریدار بدهد.

- نمی‌خواستی بچه‌ات را نگه داری؟

- چرا اما به پولش نیاز داشتم.

تمام مکالمه همین قدر طول می‌کشد. آنقدر مطمئن پاسخ می‌دهد که دیگر جای سوالی باقی نمی‌گذارد. بین خودشان و بچه، همیشه خودشان را انتخاب می‌کنند. مادر دیگری قرار بوده با فروش بچه به قیمت دویست هزار تومان لااقل خرج چند شبش را به دست آورد. زمانی که او تازه مواد مصرف کرده بوده، خریدار می‌آید و بچه را می‌برد، نه پولی پرداخت می‌شود، نه مادر چیزی یادش می‌آید. همه زندگی‌شان در پایپی شیشه‌ای خلاصه شده. پایپ هنوز در دستش هست. در حیاط خانه چند کودک بازی می‌کنند. کارگرانی که منتظر مشتری هستند، زمین یخ‌زده و آب سیاهی آنجا جریان دارد، بچه‌ها روی آنها سر می‌خورند و می‌خندند.

یکی از مددکاران اجتماعی محله می‌گوید: «موردی داشتیم که برای ساکت کردن نوزاد چهارماهه خودش به او متادون می‌داده و در کنار نوزاد شیشه مصرف می‌کردند که بچه دچار حمله‌های شدیدی شده بود. هر کاری می‌کردیم که بچه را از مادر بگیریم و او را درمان کنیم قبول نمی‌کرد. بعدا که با او صحبت کردیم به ما گفت بچه پنج میلیون تومان مشتری داشته است و اگر آن را به ما تحویل می‌داد مشتری بچه از دست می‌رفته اما به خاطر حال بد کودک مجبور شد و او را به ما داد.»

کودکان اجاره‌ای


مسعود، مددکار اجتماعی و بلد محله است. او مسئول شناسایی دروازه غار و لب خط است. خانه‌ای را نشان می‌دهد که یک سال پیش توسط موسسه‌ای خیریه کشف شد و تعداد زیادی بچه را از آنجا نجات می‌دهند، می‌گوید: «سال پیش بود فکر می‌کنم که این خانه را پیدا کردیم. حدود ۴۰ تا ۵۰ بچه در این خانه بودند که هرروز صبح عده‌ای می‌آمدند و آنها را اجاره می‌کردند و دوباره آخر شب آنها را برمی‌گرداندند.»

گروه دیگری هستند که در بارداری متوجه می‌شوند که نمی‌توانند از بچه نگهداری کنند و به همین خاطر دنبال خریداری برای فرزند خود می‌روند. اینها امن‌ترین مکان را یا خانه‌هایشان می‌دانند یا بیمارستان ... . دانشجوی پزشکی که در این بیمارستان کار می‌کند می‌گوید: «در روز حدود سه تا چهار تا از این موارد در بیمارستان داریم. شاید خیلی از آنها در قبال فروش بچه خود اصلا پولی نگیرند و خیلی از آنها کودکان خود را رها می‌کنند و می‌روند.»

از طرح ضربتی تا فقر فرهنگی


در لب خط، مردها تا آخر شب قمار می‌کنند و زن‌ها کار. فرهنگ زندگی‌شان عجیب است. کودکان آنها هم گاهی اوقات وارد این بازی‌ها می‌شوند و از همان سنین کودکی دست به همه کاری می‌زنند. یکی دیگر از مددکاران اجتماعی می‌گوید اینها از بچه‌ها هر استفاده‌ای می‌کنند و این همان فقر فرهنگی شدیدی است که در میان آنها وجود دارد. با برخورد و طرح‌های ضربتی اینها جمع‌آوری نمی‌شوند. صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود.

این گزارش حتی پایانی هم ندارد. پایانی نیست بر مشکلات کودکانی که ناخواسته به دنیا می‌آیند و نمی‌دانند که چه کسانی هستند. بچه‌هایی که هنوز بچگی‌نکرده پدر شده‌اند، مادر شده‌اند، اما نه می‌دانند خودشان از کجا آمده‌اند، نه بچه‌شان به کجا می‌رود. اینجا لب خط است، دروازه غار. اینجا ته خط است برای بچه‌هایی که معامله می‌شوند تا مادرشان بگوید: «فروختمش و پول زندگی را به دست آوردم / چاره‌ دیگری نداشتم. اگر نمی‌فروختم چه کار می‌کردم؟ / نمی‌توانستم نگهش دارم. آدم در خماری هر کاری می‌کند. وقتی پول خوبی پیشنهاد می‌کنند دیگر به من چه که بدانم کجا می‌رود؟»



http://www.asriran.com/fa/news/321699/



گرمایش آب ها؛ تهدیدی فرا اقیانوسی



افزایش اندک دمای آب اقیانوسی می تواند مهاجرت ماهی ها به آب هایی با شرایط دمایی مناسب تر را به همراه داشته که در نهایت جوامع ماهیگیری را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
گرمایش آب اقیانوس؛ تهدیدی فرا اقیانوسی

 

محمد مهدی حیدرپور، زیست نیوز - بنابر نتایج مطالعه جدید دانشمندان که در نشریه "گلوبال چنج بیولوژی" منتشر شده، با افزایش دمای اقیانوس، زندگی ماهی ها در زیست بوم های اطراف خط استوا با تهدیدهای جدی مواجه خواهد شود. بر همین اساس، افزایش اندک دمای آب اقیانوسی می تواند مهاجرت ماهی ها به آب هایی با شرایط دمایی مناسب تر را به همراه داشته که در نهایت جوامع ماهیگیری را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

"جودی رامر"، کارشناسان صخره های مرجانی در دانشگاه جیمز کوک استرالیا، و همکارانش شش گونه ماهی در امتداد صخره های مرجانی استوایی و آثار گرمایش آب بر توانایی بقای آنها را مورد بررسی قرار داده اند. در همین راستا، مشخص شده است حتی یک گونه نیز در آب هایی که گرمایش سه درجه سانتیگرادی را نسبت به دمای کنونی تجربه کنند، قادر به بقا نیست.

حساسیت دمایی احتمالا از آن جایی ناشی می شود که ماهی ها در آب های گرم استوایی تنها دامنه محدودی از دما را طی دوران زندگی خود تجربه کرده و برای بهترین عملکرد در این دماها تکامل یافته اند. به گفته رامر، گونه های ماهی استوایی در معرض بیشترین خطر ناشی از تغییرات آب و هوایی قرار داشته زیرا با دامنه محدود دمایی سازگار شده اند. بر همین اساس، افزایش دو تا سه درجه سانتیگرادی پیش بینی شده تا پایان قرن حاضر می تواند خطرات قابل توجه ای را متوجه گونه هایی خاص کند.

برای محاسبه چگونگی عملکرد ماهی ها در دماهای مختلف آب، رامر و همکارانش نرخ های مصرف اکسیژن توسط ماهی ها که موجب سوخت و ساز می شود را بررسی کرده اند. تجزیه و تحلیل آنها نشان داده با گرمایش آب عملکرد ماهی ها کاهش می یابد. در شرایط آزمایشگاهی انجام تست، این مساله ماهی را تهدید نمی کند. اما در حیات وحش، هنگامی که ماهی به سطح بالای عملکرد خود برای شکار و یا فرار از دست شکارچی نیازمند است، دمای آب نقشی کلیدی در حفظ بقا ایفا می کند.

به گفته رامر، با تداوم گرمایش آب امکان مهاجرت ماهی ها به آب هایی با دمای مناسب تر وجود داشته که اثری فرا اقیانوسی به همراه خواهد داشت. این مساله بر جوامع انسانی وابسته به ماهیگیری تاثیرگذار خواهد بود. هنگامی که موضوع امنیت غذایی مد نظر قرار گیرد، این شرایط حالتی اضطراری و فوری می یابد

«مسافران» تا کی باید تاوان «اعتیاد رانندگان» را بدهند؟




بسیار شرم آور است که برغم این همه دستگاه ، باز هم تعداد کثیری از رانندگان معتاد هستند و معلوم است که معتاد ، به ویژه در ساعات شب، بیش از دیگران در معرض حادثه سازی است.
عصرایران - سقوط یک دستگاه اتوبوس به دره ای در جاده هراز ، تعداد زیادی از هموطنان مان را به کام مرگ و جراحت فرستاد که تا لحظه نگارش این متن ، تعداد کشته شدگان به 20 نفر رسیده است.

این که علت وقوع سانحه چه بوده است ، هنوز مشخص نیست اما به بهانه این حادثه غم انگیز که ساعت 4.5 صبح به وقوع پیوسته یک نکته را می توان به طور کلی ( و نه درباره حادثه اخیر) درباره سوانح اتوبوسی مطرح کرد و باقی موارد را در آینده پی گرفت.

 ضمن احترام به رانندگان و کمک رانندگانی که برای حمل مسافران بین شهری زحمت می کشند و شب و روز و تابستان و زمستان ، در نهایت احتیاط، قانونمداری و امانتداری مردم را به مقصد می رسانند، باید به صراحت و بی تعارف گفت که بخش قابل توجهی از کسانی که جان و مال مردم را در جاده ها و اتوبان های بیرون شهر به دست می گیرند ، مشکل اعتیاد دارند ، هر چند که ممکن است گواهی سلامت هم داشته باشند!

این در حالی است که بر وضعیت این رانندگان ، هم شرکت های مسافری ، هم وزارت راه و ترابری و هم پلیس نظارت دارند و این ، بسیار شرم آور است که برغم این همه دستگاه ، باز هم تعداد کثیری از رانندگان معتاد هستند و معلوم است که معتاد ، به ویژه در ساعات شب ، بیش از دیگران در معرض حادثه سازی است.
جای معتاد هر جا که باشد، پشت فرمان اتوبوس هایی نیست که زن و بچه مردم در آنند.



سوال مشخص از مدیران شرکت های مسافربری ، مسولان وزارت راه و ترابری و پلیس راهور این است که آیا واقعاً از کنترل رانندگان ناتوان هستند؟

این همه جوان و میانسال جویای کار که بسیار هم سالم هستند در این کشور وجود دارد؛ آیا نمی توان اولتیماتومی به رانندگان معتاد داد و سپس ، با آموزش و کارآموزی افراد جویای کار ، آنها را جایگزین کرد؟
کار راحتی نیست و طرح و برنامه می خواهد ولی باید انجام شود ، آن هم به یک علت ساده: "راننده هایی که معتاد هستند مردم را به کشتن می دهند و حتی خودشان هم کشته می شوند."

پیشنهاد مشخص این است که وزارت راه و ترابری و پلیس ، فرصت معقولی به شرکت های مسافربری بدهند تا محیط کاری شان را سالم سازی کنند و افراد سالم را جایگزین معتادها نمایند و بعد از آن ، با شرکت های متخلف که منافع خود و چند راننده معتاد را بر جان و مال مردم ترجیح می دهند ، برخورد جدی کنند.
البته همان گونه که ذکر شد ، این سخن ، نافی زحمات و خدمات شرکت های مسافربری و رانندگان شریف آنان نیست ، بلکه تمرکز صرفاً بر روی رانندگانی است که دچار اعتیادند و مسافران بیچاره باید تاوان اعتیاد آنان را با جان شان بدهند.

منتظر پاسخ وزارت راه و ترابری و پلیس به این پیشنهاد هستیم و نتیجه آن را چه مثبت و چه منفی به اطلاع مردم خواهیم رساند.

علاقه بی نظیر بوتو به افکار حکیم ارد بزرگ

بینظیر بوتو و عشق به ایران





دوست صاحب نفوذی می گفت : یک سال پیش از ترور "بی نظیر بوتو" نخست وزیر فقید کشور پاکستان ملاقاتی با او داشتم او می گفت وقتی صحبت از همگرایی کشورهای منطقه شد ، خانم بوتو به صراحت از اتحاد غرب و برخی کشورهای عربی برای جدایی بین ملتهای منطقه یاد کرد و گفت ما با کشورهای منطقه و بخصوص ایران ، اساطیر ، فرهنگ و تاریخی مشترک داریم من هم همانند بزرگانی نظیر "اقبال لاهوری" و "ارد بزرگ" تمایل دارم کشورهای ما بر اساس فرهنگ و ریشه های مشترک هر روز بیشتر از پیش به هم نزدیک شوند .
* نکته مهم : چرا و به چه علت هر گاه یکی از سران کشورهای حاشیه ایران دست دوستی و اتحاد همه جانبه به سوی ایران دراز می کنند به ناگاه ترور می شود !؟ ترور "بی نظیر بوتو" و یا "احمدشاه مسعود" و مرگ مشکوک "صفرمراد نیازف" از شاخص ترین این حوادث است .


منبع : انجمن راسخون
rasekhoon.net/forum/post/show/456761/737429