این موضوع با رویکرد دریامحور و استفاده از منابع دریایی ما کاملا همخوانی داشته، اما به طور حتم مسائل اینچنینی ملاحظات جداییناپذیر محیطزیستی دارد، چراکه اگر بخواهیم در هر گوشه ساحل یا دریا طرحهای مختلف عمرانی همچون ساخت سکوها، لولههای انتقال، موجشکن، پل و... را اجرا کنیم قطعا باید به گونهای عمل کنیم که هیچ آسیبی به محیط زیست وارد نشود، اگر هم به ناچار این آسیبها وارد شد باید درصدد جبران آنها برآییم و تلاش کنیم به نحوی آنها را ترمیم کنیم.
به نظر میرسد در مورد موضوع انتقال آب خزر برخی از این چالشها وجود ندارد؛ از جمله اینکه با توجه به حجم ورودی آب خزر که از رودخانههایی مثل ولگا منشأ میگیرد مشکلی از نظر پایین آمدن سطح آب دریا ایجاد نمیشود.
در واقع میزان حجم آبی که برداشت میشود اینقدر نیست که تاثیری در حجم کلی آب خزر داشته باشد.
از طرف دیگر قانون و مقرراتی درباره میزان برداشت آب از خزر وجود ندارد که به موجب آن کشوری بخواهد به ما اعتراض کند؛ در این میان فقط ملاحظات زیستمحیطی است که میتواند باعث اعتراض کشورهای دیگر حاشیه خزر شود.
به عنوان مثال اگر استخراج نفت و گاز به گونهای باشد که کشورهای دیگر از آن آسیب ببینند یا مواد سمی و آلاینده صنایع مختلف با ورود به خزر و در اثر گردش آب به مناطق دیگر برود و سواحل کشورهای دیگر را دچار مشکل کند، این موضوع موجب چالش میشود.
بنابراین اگر ملاحظات زیستمحیطی در کنار مسائل اقتصادی که جنبه بسیار مهمی در این پروژه بزرگ تلقی میشود مدنظر قرار گیرد، این طرح را میتوان مثبت ارزیابی کرد.
قطعا مجریان طرح مطالعاتی انجام دادهاند تا به موجب آنها مشخص شود قیمت تمام شده هر لیتر آبی که از این طریق برای آشامیدن و مصارف دیگر صرف میشود چقدر است، آیا ما راه دیگری نداشتیم تا از منابع داخلی یا هر منبع دیگری به جای انتقال آب خزر استفاده کنیم؟
چگینی: با توجه به حجم ورودی آب خزر که از رودخانههایی مثل ولگا منشأ میگیرد مشکلی از نظر پایین آمدن سطح آب دریا ایجاد نمیشود. در واقع میزان حجم آبی که برداشت میشود اینقدر نیست که تاثیری در حجم کلی آب خزر داشته باشد
در پاسخ به این سوال باید گفت تا حد زیادی مهار آبها صورت گرفته و در طرحهای مختلف تلاش شده تا آبهای سطحی مهار شود و تا جایی که میشده سد احداث شده است، اما نکته اینجاست که بزرگترین رودخانه ما که به خزر میریزد سفیدرود است، اما درصد آبی که از سفیدرود وارد خزر میشود اصلا قابل مقایسه با ولگا نیست؛ چراکه 80 درصد آب خزر از ولگا تامین میشود و این رود بزرگترین منبع آبی خزر است؛ به طوری که دبی (میزان خروجی آب از واحد سطح) ولگا بیشترین تاثیر را در میزان سطح آب خزر دارد.
از طرف دیگر درست است که مهار آب رودخانههای داخلی کشور هم میبایست جزو دستور کار دولت باشد، اما نباید این مهار به گونهای صورت بگیرد که مشکلی مثل ارومیه ایجاد شود؛ چراکه برخی بر این باورند که به جای انتقال آب خزر به کویر آن را به سمت ارومیه بفرستیم، اما این موضوع هم از جمله چالشهایی است که اختلاف سطح و شوری مانع از انجام آن میشود.
به همین دلیل شاید بهترین راه نجات ارومیه فرستادن آب خزر نباشد و به جای آن میبایست از منابع و رودخانههای غربی کشور استفاده کرد.
از طرف دیگر وقتی بحث آبشیرینکنها چه در جنوب و چه در شمال کشور مطرح میشود، تداخل آنها با زندگی موجودات آبزی از جمله چالشهایی است که میبایست مورد توجه قرار گیرد. مطمئنا برای احداث آبشیرینکنها میبایست مطالعات زیستمحیطی انجام شود تا با این کار، زیستگاهی خاص یا موجودی خاص و نادر مورد تهدید قرار نگیرد.
در چنین حالتی باید ترتیبی داده شود که عملیات در مکانی دیگر انجام شود یا جایی برای انتقال زیستگاه انتخاب شود؛ البته از آنجا که در نکا از قبل نیروگاه برق وجود داشته چالشهای زیستمحیطی اینچنینی جدید تلقی نمیشود، هرچند مسائل دیگر مرتبط با این پروژه همچون تغییرات دمایی آب و عملیات خاکبرداری باید توسط متخصصان زیستشناسی و محیطزیست مورد مطالعه قرار گیرد.
نکتهای که در شیرینسازی آب خزر مطرح میشود این است که چون شوری خزر یک سوم شوری آبهای جنوبی است، همین مساله باعث میشود شیرینسازی آب خزر مقرون به صرفهتر باشد.
از طرف دیگر وقتی آب را در کانال یا لولههای بسته منتقل میکنیم، احتمال نفوذپذیری آن به سفرههای زیرزمینی وجود ندارد و از آنجا که خط لوله در مسیری که از قبل وجود داشته کار گذاشته میشود باید گفت آسیبهای جدیدتری به محیطزیست و تخریب جنگل و طبیعت انجام نمیگیرد.
دکتر وحید چگینی - رییس موسسه ملی اقیانوسشناسی